روایت قلم در خون/ شهید فرهادی شهیدی از جنس رسانه
- کدخبر: 49106
- شنبه ۶ خرداد ۰۲ - 18:09
حکایت شهید محمدرضا فرهادی روایت جوان هیجده سالهای است که درس و نیمکت مدرسه را رها کرد تا راهی جبهههای حق علیه باطل شود. وی اهل قلم بود و روایتهای جنگ را نگارش میکرد.
به گزارش “پیام خاوران“ دانش آموز بود و فعال و در برنامههای فرهنگی مدرسه حضور مییافت. دو ساله بود که پدرش از دنیا رفت از همان دوران بچگی حجب و حیایی در نگاهش پیدا بود و با آنکه از خواهرانش کوچکتر بود همیشه آنها را به حجاب توصیه میکرد.
شاید یکی از دلایلی که او را اینگونه بار آورده بود، شیر حلالی بود که مادرش همیشه با وضو به او میداد. آری حکایت روایت امروز ما از شهید خبرنگاری است که دانش اموز بود و به جبهههای حق علیه باطل رفت و جان شیرینش را داد تا امروز از او به عنوان تنهاشهید خبرنگار استان خراسان جنوبی یاد کنیم.
پروین فرهادی خواهر شهید محمدرضا فرهادی است که برایمان از برادر شهیدش اینگونه گفت: مادرم وقتی محمدرضا را باردار بود در تغذیهاش بسیار مراعات میکرد همیشه حواسش بود از طریق کسب روزی حلال تغذیه کند. محمدرضا در ماه صفر به دنیا آمد و پدرم نامش را بر کتاب دعایی که همیشه در دست داشت در صفحه زیارت عاشورا حک کرد.
خواهر شهید محمدرضا فرهادی ادامه داذ: برادر شهیدم از همان کودکی در کنار مادر نماز میخواند و بیشتر اوقات در مسجد بود.
پروین فرهادی با بیان اینکه چند سالی از انقلاب اسلامی گذشته بود و در بحبوبه جنگ در حالی که جوانان و نوجوانان بیرجندی هم برای حضور در میدان نبرد بخت آزمایی میکردند برادرم هم از فکری که مدتها ذهنش را درگیر کرده بود غافل نمیشد و هر بار با شنیدن صدای صادق آهنگران، دلش هوای رفتن میکرد اما چشم بر بزرگترین آرزویش میست و دل به اطاعت مادر مشغول میکرد. با این وجود هر جا احساس میکرد کاری میتواند انجام دهد دریغ نمیکرد.
وی افزود: دهه 60 را شاید خیلیها به یاد نیاورند اما به یقین میدانند که آن سالها وسایل ارتباط جمعی و سمعی و بصری مانند این روزها نبود، بیرجند در جنوب خراسان شاید خبرنگاری در صدا و سیما داشت و معدود نفراتی که برای روزنامههای کشوری با سختی و مشتقت فراوان خبر یا اطلاعاتی از شهرستان بیرجند ارسال میکردند.
خواهر شهید بیان کرد: شهید محمدرضا فرهادی آن سالها هنوز 18 سال هم نداشت اما معتقد بود باید دانش آموزان هدفدار تربیت شوند و بدانند هدفشان از تحصیل چیست و برای آینده نظام و انقلاب باید چه راهی بروند. با این اندیشهها بود که با اکثر بزرگان زمان خود ارتباط داشت و به فراخور توانش ساعتها، روزنامه دیوای و نشریه آماده میکرد و روز بعد قبل از اینکه مسئولان مدرسه اعلام کنند نشریه دیواریاش با هدف روشنگری هم کلاسیهایش بر دیوار نصب میشد.
پروین فرهادی در آستانه سی وهفتمین سالگرد شهادت برادر و برگزاری اولین یادواره شهید فرهادی در گفتگو با خبرنگار ما گفت: شهریور 46 در خانوادهای مذهبی و بعد از چهار دختر به دنیا آمد و با توجه به اینکه تنها فرزند پسر بود تولد او باعث شور و شعف خانواده شد طوری که پدر بعد از دعای عرفه امام حسین «ع» تاریخ تولد او را با خط قرمز با ساعت و دقیقه نوشت. خط قرمزی که راهش را در روز عرفه ارباب و مولایش رقم زد.
وی گفت: محمدرضا هنوز دو سال نداشت که سایه پدر را از سرش پر کشید و مادر سرپرستیاش را به عهده گرفت و الفتهای اجباری ناشی از نبود پدر و مادری که نقش هردو را داشت وابستگی و علاقه مادر به تنها پسر را بیشتر میکرد.
خواهر شهید افزود: به یاد دارم که از همان کودکی با همسن و سالانش متمایز بود؛ دوران ابتدایی را در دبستان حجت 17 شهریور درس خواند و معلمان مدرسه بارها میگفتند او با دیگر همسن و سالانش متفاوت است درک عمیقتری دارد و وقتی صدای اذان بلند میشود او را در مسجد جامع علوی باید پیدا میکردیم.
وی عنوان کرد: محمدرضا دوران راهنمایی را در مدرسه فرزان و همزمان با شروع انقلاب سپری کرد و سر از پا نمیشناخت. بارها دیده بودیم که تا نیمه شب خانه نمیآمد مادر که علاقه عجیبی به او داشت پیگیر بودند که با چه کسی رفت و آمد میکند؟ کجا هست؟ دوستانش چه کسانی هستند؟ این در حالی بود که به خانوادههای مستضعف و محروم علاقه زیادی داشت و بیشتر وقتش را با آنها میگذراند.
پروین فرهادی گفت: برادرم بعد از راهنمایی وارد هنرستان ابوذر شد و حالا دیگر با انقلاب آشنایی کامل داشت و دین و وظیفه خود به انقلاب و اسلام را ادا میکرد. هنوز یادم هست همان اول انقلاب که ماموران در خیابان حکیم نزاری به مردم حمله کرده بودند او خیلی راحت در منزل را باز کرده و مردم را به آنجا هدایت کرده و پناه داد در حالی که آن زمان ما به این نتیحه و فکر نرسیده بودیم.
وی ادامه داد: محمدرضا در همین زمان وارد انجمن انقلاب اسلامی شد و خبرها و مسایلی که میشنید به تهران میفرستاد و خبرنگار روزنامه آیندهسازان شد که البته ما این مطلب را بعد از شهادت او متوجه شدیم.
خواهر شهید در باره ویژگیهای اخلاقی شهید گفت: به نماز اهمیت میداد به محض اینکه صدای اذان میآمد برای نماز میرفت. نسبت به حقالناس حساس بود. یک بار نانوایی رفته بودیم نانوا گفت سهم من را ببرید تا منتظر نشوید، وقتی به خانه رسیدیم دیدم سرحال نیست پرسیدم چه شده است؟ گفت با توجه به اینکه صف بود انتظار نداشتم نان سهم نانوا را بگیرید. آن شب محمد رضا نان بیات خانه را خورد اما حاضر نشد سهم نان نانوا را بخورد.
وی افزود: خیلی بر هوای نفس خود حاکم بود به ویژه درمسئله حجاب، طوری که وقتی او را در خیابان میدیدیم حتی ما را نمیشناخت مگر اینکه او را صدا میزدیم چون به خانمها نگاه نمیکرد. از مجلس غیبت فراری بود سکوت عجیبی داشت و دایم در تفکر بود. به خانواده شهدا و مستضعفان علاقه خاصی داشت و با آنها وقت میگذراند. پیرو ولایت بود و منتظر بود امام دستوری بدهند و اطاعت کند.
خواهر شهید گفت: برادر شهیدم با این کن سن کمی داشت به خواهرانش توصیه میکرد آلودگی جسم، آلودگی روح را به دنبال دارد پس سعی کنید روح خود را سالم نگه دارید و بر نفسانیت خود حاکم باشید.
پروین فرهادی ادامه داد: همیشه برای رفتم به جبهه آماده و پیش قدم بود اما ما میگفتیم تو عصای دست مادر هستی و با توجه به اینکه مردی در خانه نیست به عنوان کمک مادر باید مواظبمان باشی، تا مدتی این حرفها را قبول داشت اما وقتی حضرت امام پیام دادند که رفتن به جبهه از مهمترین واجبات است. اینجا دیگر حرف هیچ کسی را گوش نکرد زیرا علاقه شدیدی به امام داشت و همیشه به ما تاکید میکرد که از صف روحانیت و ولایت فقیه جدا نشوید. بنابراین با دستور امام بی خبر خانواده عازم جبههها شد.
وی اظهار داشت: بعد از چند ساعت متوجه میشویم که به جبهه رفته است و وقتی تلفن زد تا خبر سلامتیاش را بدهد گفت به خاطر علاقه به مادر، قصد ناراحت کردنش را نداشتم و بی خبر رفتم اما حالا میخواهم برای خداحافظی برگردم و دو روز بعد از مشهد برمیگردد.
خواهر شهید ادامه داد: مادرم علاقه شدیدی به او داشت و نمیخواست به جبهه برود. اما وقتی به خانه رفتم دیدم ساک او را آماده کرده است. پرسیدم با وجود مخالفت چطور اجازه دادید برود؟ مادرم پاسخ داد جوابی برای آخرت و حضرت فاطمه زهرا (س) ندارم و همان طور که او عصای دست من بود میخواهم او را تحویل حضرت فاطمه (س) بدهم.
پروین فرهادی بیان کرد: مادر هر چند رضایت به رفتنش داد اما تمام فاصله خانه تا میدان امام خمینی (ره) را دنبالش راه میرفت و به قد و بالایش نگاه میکرد و زیر لب زمزمه میکرد “او را به خدا میسپارم که جلوی ائمه اطهار و خداوند روسفید باشم” و انگار میدانست دیدار آخر است که فرزندش را میبیند.
وی افزود: محمدرضا هنگام خداحافظی به من گفت “خواهرم از تو میخواهم مراقب مادر باشی و این سفرمن دیگر برگشتی ندارد”. او به جبهه رفت و 20 روز بعد از رفتنش خبر شهادتش را برایمان آوردند. او در سال 65 در جزیره مجنون در اثر اصابت گلوله درماه مبارک رمضان شهید شد.
پروین فرهادی تربیت برادر جوان و شهیدش را نتیجه زحمات مادرش میداند که تمام وقت خود را صرف تربیت آنها به ویژه محمدرضا کرد طوری که وقتی خبر شهادتش را آوردند تمام دوستانش از خضوع، تربیت و تواضع او گفته و به او غبطه میخوردند.
وی اظهار داشت: اکنون هم هر موقع به مشکلی برخورد میکنیم به مزار شهدا میرویم و با او درد دل میکنیم و مشکلاتمان حل میشود.
خواهر شهید در مورد اینکه مادر چطور با خبر شهادت او کنار آمد گفت: فکر میکردیم خبر شهادت او را بدهند مادر دچار مشکل شود. اما خبر را که شنید عکس العملی نشان نداد و گفت “امانت خدا بود که بعد از 18 سال بدون پدر بزرگ کردم و خوشحالم که او را به طور شایسته تحویل دادم” و به ما سفارش می کرد جلوی افرادی که نظام و انقلاب را قبول ندارند زیاد گریه نکنید و راه شهدا را ادامه بدهیم. خدا صبر عجیبی به مادرم داد.
پروین فرهادی از کرامات برادر شهیدش گفت: زمان جنگ معلم بودم. یکی از همکارانم گفت این جوانها تحت تاثیر احساسات خود به جبهه میروند و داغی که بر دل مادرهایشان میماند که جبران شدنی نیست. به او گفتم شما هیچ وقت شهید و خانواده او را درک نکردهاید که بدانید چرا به جبهه رفته است. یک هفته بعد همکارم گفت حرفم را پس گرفتم پرسیدم چرا؟ جواب داد در مزار شهدا فاتحه میخواندم و با انگشت اشاره به مزار شهدا میکردم که خدا رحمت کند. شب شهدا خواب را دیدم. شهید ابراهیمی بدون پا نشسته بود و اشاره به شهید فرهادی کرد و به من گفت چرا در مورد ایشان صحبت کردید؟ شما میدانید برای احساسات نیامده و برای چه آمده است؟ میدانید ما روزی سه بار به میقات میرویم و برمیگردیم.
وی ادامه داد: خواهرم هم همان شب محمدرضا را خواب دیده و پرسیده بود چه خبر، حالا که شهید شدی چه میکنی برادرم در خواب به او گفته بود “نمیدانی که تنها چیزی که خداوند از آن نمیگذرد حق الناس است. روزی سه بار میقات میروم و بر میگردم”.
آری اگر کمی چشمانمان را باز کنی، زیر آسمان این شهر محمدرضاهای زیادی وجود دارند که جان خود با هدف و آرمان فدای انقلاب و نظام کردند. حال اینکه شهید محمدرضا فرهادی شهید رسانهای، عکاس و خبرنگار خراسان جنوبی است که در زمان حیاتش تنها دغدغهاش گرفتن عکس و مصاحبه از رزمندگانی بود که میخواستند به جبهه بروند و او این گزارشات و عکسها را برای رضای خدا گرفته بود، در قبالش از هیچکس هزینه دریافت نکرد تا امروز همان عکسهایی که او با دوربین گرفته به عنوان اسناد و مدارک جبهه حق علیه باطل ماندگار برجای بماند. راهش پر رهرو باد.
انتهای پیام/104
چاپ و دانلود PDF
ارسال نظر