روایت”پیام خاوران “از حال و هوای شهر بیرجند در روز مادر/ حکایت چشم انتظاری مادران و همسران شهدا در روز مادر
- کدخبر: 23730
- چهارشنبه ۱۵ بهمن ۹۹ - 07:53
در این روزهای شلوغی بازار بیرجند که هر کس به دنبال تهیه هدیهای برای تبریک روز مادر است اما در گوشهای دیگر از شهر مادران و همسرانی هستند که چشم انتظار فرزندان و همسران شهیدشان هستند و با یاد و خاطره آنها این روز را گرامی میدارند.
به گزارش “ پیام خاوران ” ، شهر شلوغ است و مردم در حال تردد در خیابانها هستند. بازار بیرجند هم روزهای پر جنب و جوشی دارد و بیشتر مردم در حال تدارک برای خرید روز مادر هستند. روزی که به مناسبت تولد حضرت فاطمه زهرا (س) به عنوان روز مادر نامگذاری شده است.
هرکس تلاش میکند در وسع و توان خود برای گرامیداشت این روز هدیهای برای مادرش خریداری کند. یادش بخیر بچه که بودیم مدتی که به روز مادر باقی مانده بود قلکهای سفالی خود را میشکستیم و همراه با خواهر و برادر پولهای خود را روی هم گذاشته و طبق داشتههایمان برای مادر از گرفتن یک شاخه گل تا جعبه شیرینی، لباس، جوراب و ظرف میگرفتیم و مادر با دیدن این هدیهها اشک شوق در چشمانش حلقه میبست و ما را در آغوش گرفته و میگفت “فرزندانم نفس کشیدن شما برایم بهترین هدیه است”.
در شلوغی بازار بیرجند به سمت یک ساعت فروشی میرویم. چندنفری گویا برای خرید ساعت به عنوان هدیه روز مادر آمدهاند. قیمت ساعتها گران است و برخی از مشتریان با حسرت مغازه ساعت فروشی را ترک میکنند و برای خرید هدیهای دیگر در بازار سرگردان و حیران میشوند.
یکی از شهروندان بیرجندی در گفتگو با خبرنگار” پیام خاوران “گفت: به مناسبت تهیه روز مادر سری به بازار آمدهام اما گرانی بیداد میکند و قیمت یک ساعت مچی بند چرمی معمولی 450 هزار تومان است و پرداخت این مبلغ در توان من نیست.
وی افزود: برای تهیه پارچه به چند مغازه پارچه فروشی رفتم اینجا هم قیمتها خیلی بالا بود اما مجبورم در حد وسع خود پارچهای را خریداری کنم شاید بدین وسیله بتوانم سهم اندکی از زحمات مادرم را جبران کنم.
امروز بازار لوازم خانگی هم پر رونق بود، کالاهای لوکسی که در کنار هم چیده شده تا مشتری برای کادوی روز مادر آنها را انتخاب کند و هر شهروند بسته به وسع و توانایی مالی کالایی را انتخاب میکند.
مغازههای طلا فروشی این روزها زیاد مشتری ندارد چرا که دیگر مثل سالهای گذشته توان مالی مردم برای خرید طلا کفایت نمیکند و تنها افراد محدودی بتوانند طلا خریداری کند.
اما این روزها در شلوغی بازار به مناسبت روز مادر کسب و کار شیرینی فروشی و گل فروشی پر رونقتر از گذشته است البته گرانی به ایستگاه این مغازهها هم رسیده اما نسبت به کالاهای دیگر از اقبال بیشتری برای خرید برخوردار است. یک شاخه گل رز که تا قبلا با 15 هزار تومان خریداری میشد امروز کمتر از 30 تا 35 هزار تومان نیست.
یکی از شیرینی فروشان بیرجندی معتقد است برخی از شهروندان از چند روز قبل برای نوع شیرینی که مدنظرشان بوده سفارشات خود را ثبت کردهاند.
وی گفت: این روزها رغبت مردم برای خرید شیرینی نسبت به روزها و ماههای گذشته بیشتر شده است.
آری در این روز و شبهایی که فرزندان سعی میکنند برای دست بوسی مادر چه از طریق حضوری و چه از طریق فضای مجازی خود را به مادر برسانند اما مادرانی هستند هنوز چشم انداز آمدن فرزندانشان هستند و هستند مادرانی که حال دلشان برای فرزند شهیدشان تنگ است و در این روزها به یاد آنها بر سر مزارشان حاضر شده و با ذکر فاتحه دلتنگیهای را تسلی میدهند. آری هرگاه دلش از روزگار میگیرد سنگ صبورش همان آرامگاه فرزندش است.
اگر به تابلوهای خیابان و کوچه پس کوچههای شهر نگاه کنی هر کدامشان مزین به نام یک شهید است که گویا آن کوچه روایتگر زندگی یک شهید است. وقتی وارد خانه هر کدام از این خانوادههای شهدا میشویم بوی و عطر شهادت از همان ورودی خانه به مشام میرسد. مادری که در کنار درب ایستاده و منتظر است کسی وارد خانهاش شود.
آری این روزها مادران شهدا بیشتر از گذشته دلشان گرفته این روزها بیشتر دوست دارند به آنها سر بزنیم.
در سالروز میلاد حضرت زهرا (س) و روز مادر بهانهای شد و به سراغ چند تن از مادران شهدا برویم. زنگ خانه به صدا درآمد درب باز میشود چند پلهای را باید بالا روی تا به درب خانه برسیم. در باز میشود، پیرزنی عصا به دست کنار در ایستاده و با خوش رویی ما را به خانه دعوت میکند.
امروز میهمان مادر شهیدان بذرافکن شدیم. شهید محمد بذرافکن در عملیات کربلای 2 در منطقه حاج عمران بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و پیکرش بعد از 9 ماه از شهادتش به دست خانواده رسید.
شهید غلامعی بذرافکن نیز که متولد 1341 بود در 6 اسفند 1362 در منطقه شلمچه به شهادت رسید و پیکرش بعد 7 سال مفقود الاثر بودن پیدا شد.
وقتی از او میخواهی از فرزند شهیدش محمد برایمان بگوید تنها لبخند میزند و چشمانش پر از اشک میشود. مادر است دیگر با وجود سپری شدن سالهای زیاد از شهادت فرزند اما نام پسرش را که میشوند انگار تازه خبر شهادت او را میشنود.
مادر شهیدان بذرافکن یکی از هزاران مادران شهیدی است که با گذشت سالها از غم شهادت فرزندانش چشمانش نمناک و دلتنگ آنها میشود اما همیشه خدا را شاکر بوده و از شهادت فرزندانش خوشحال است که چنین سعادتی نصیبشان شده است.
مادر شهیدان بذرافکن در گفتگو با خبرنگار ” پیام خاوران ” گفت: هنگامی که شهید محمد بذرافکن به دنیا آمد صورتش کبود بودو وقتی اقوام برای تبریک به منزل ما ِمیآمدند با دیدن صورت محمد میگفتند این نوزاد زنده نمیماندو
وی افزود: من نا امید از حرفهای اقوام در مجلس عزاداری امام حسین(ع) در روز عاشورا و تاسوعا گریه و زاری کردم و از آن حضرت شفاعت فرزندم را خواستار شدم و خدا هم دعایم را استجابت کرد و محمد زنده ماند تا برای کشورش افتخار آفرینی کند.
مادر شهید بذرافکن اظهار داشت: محمد همیشه برای نماز پیشقدم از تمامی بچههایم بود و در کارهای خانه به من کمک زیادی میکرد، آرام و با وقار بود و برای انجام هر کاری قبلش فکر میکرد. روزه و نماز شبش ترک نمیشد.
وی عنوان کرد: محمد در سال 1360 به جبهه اعزام شد در حالی که بردار بزرگش غلامعلی بذرافکن مدتی قبل به جبهه رفته و در عملیات خیبر مفقود شده بود و نزدیک به سه سال بود که از غلامعی خبری نداشتیم.
خانم بنازاده بیان کرد: به محمد گفتم مادر جان از برادر بزرگت هنوز خبری نداریم تو تنهایمان نگذار. با شنیدن این کلام محمد با گوشه چادرم اشکهایم را پاک کرده و مرا بوسید و گفت “برادرم راه خودش را رفته من هم راه خودم را میروم و در حال حاضر بر من واجب است که به جبهه بروم و شما هم صبر کنید و راه خانم زینب کبری را پیشه کنید”.
مادر شهید بذرافکن اظهار داشت: همیشه آروزی داماد کردن محمد را داشتم و روز مادر که میشد به او میگفتم در این روز مقدس به حرف مادرت گوش کن و داماد شو محمد در جوابم میگفت: “مادر جان من شهید میشوم و اگر شما مرا داماد کنید بعد از شهادتم بار زیادی از خانوادهام بر دوش شما و پدر میشود”.
وی گفت: شب آخر که محمد قرار بود به جبهه برود، غسل کرد و هنگام رفتن به من لبخندی زد و گفت”من از این سفر برنمیگردم اگر برگشتم مرا داماد کنید و بعد از اعزام دیگر برنگشت و به آرزویش رسید و مدت 9 ماه پیکرش مفقود الاثر بود تا اینکه در یک گور دسته جمعی پیدا شد”.
به سراغ یکی از همسران شهدا میرویم وی که براساس عادت همیشگی روزهای پنج شنبه که میشود آب و گلاب برداشته و به سمت مزار شهدا روانه میشود.
وی که سالهاست داغ همسر شهید جوانش را بر دل دارد بر سر مزار شهدای گمنام میرود و با آنها درددل میکند و هنوز در دلش امیدی وجود دارد که پیکر همسر شهیدش را زیارت خواهد کرد.
وقتی عشق زندگیاش رهسپار جبهه شد پسرانش رضا و مهدی دو ساله و 6 ماهه بودند. او که هیچگاه دوست نداشت مانع رفتن احمدرضا شود اما در آخرین دیدار در دلش غوغا بود انگار میدانست این سفر بازگشتی ندارد.
احمد علی پیشانی دو پسر کوچکش را برای آخرین بار بوسید و رفت. پدر رفت و خبر شهادتش را آوردند اما جنازه پدر هیچگاه پیدا نشد و در این سالها تنها دلخوشیشان همان قاب عکس پدر بود و اینک مادر و فرزدانش چشم انتظار چشم روشنی هستند تا روزی بتوانند پیکر شهیدشان را زیارت کنند.
آری خداوندا به بزرگواریت قسم در قاب عکسهای دسته جمعیمان جای هیچ مادری را خالی نگذار. الهی آمین.
انتهای پیام/
چاپ و دانلود PDF
ارسال نظر