گزارش خبری/
در ماه مهمانی خدا سفرههای خالی را از یاد نبریم/ دستهای خالی نیازمندان و دلهای سخاوتمند خیران
- کدخبر: 6305
- جمعه ۳ خرداد ۹۸ - 08:59
در ماه رمضان مستمندان با آبرویی زیر آسمان شهر زندگی میکنند که چشمشان به دستان خیرانی دوخته شده تا سفره افطار و سحرشان رنگ و بوی مهربانی به خود گیرد.
به گزارش پایگاه خبری “پیام خاوران “، کافی است گذری از مقابل تالارها و رستورانهای بالای شهر داشته باشید تا چشمتان به مجالس پرزرق و برق افتد؛ مجالسی که در آنها از عشق به خدا، محبت به یکدیگر و شکرگزاری نعمات خداوند خبری نیست اما تا دلتان بخواهد میتوان نشانههایی از ریا، تجملگرایی، حسادت و تمام چیزهایی که خداوند آنها را منع کرده است در این دست مجالس پیدا کرد.
در ماه مبارک رمضان شاهد افراطگرایی شدید برخی افراد در وعدههای سحر و افطار و حتی خرید کردن برای این ماه و مراسمات باشکوه و پرزرق و برقی که به نام ماه رمضان برگزار میشود هستیم و حاصل آن چیزی جز اسراف و تجملات نیست اما در پس هیاهویی که برای مراسمات منتسب به ماه رمضان است خانوادههایی وجود دارند که تمام سال را به روزهداری میگذارنند.
در ماه مهمانی خدا سفرههای خالی را از یاد نبریم
ماه مبارک رمضان به هر شهری که سفر کنی سفرههای افطاری را میبینی که با غذاهای محلی، نان و پنیر و سبزی تازه، چای، آش و حلوا از روزهداران پذیرایی میکنند. اما واقعیت این است که این سفرهها مختص کسانی است که به زبان خودمانی دستشان به دهنشان میرسد و دخل و خرجشان کفاف هزینههای یک ماه روزهداری را میدهد.
باید پذیرفت در کنار خانوادههایی که از چند ساعت پیش از افطار به فکر رنگین کردن سفرههایشان هستند، خانوادههایی در گوشه و کنار همین شهر زندگی میکنند که برای خرید نان و پنیر ساده سفره نیز آهی در بساط ندارند.
سفرههای افطاری که هر سال کوچکتر میشود
خانوادههایی که با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند تا مبادا همسایه از نداری و تنگ دستیشان با خبر شود. بله در همین شهر کسانی زندگی میکنند که بهعلت مشکلات مالی سفره افطارشان هرسال کوچکتر میشود اما دغدغههایشان مثل بادکنک بزرگ و بزرگتر میشود.
این خانوادهها هر شب نزدیک اذان منتظرند تا زنگ خانه به صدا درآید و کاسهای نذری به سفره افطارشان رنگ و بو دهد شاید یک کاسه آش نذری در سفره افطار بسیاری از خانوادهها به چشم نیاید اما برای برخی وعده غذایی است که آنها را برای روزه فردا بیمه میکند.
در روزهای ماه رمضان مستمندان با آبرویی هستند که چشمشان به دستان خیرانی دوخته شده تا سفره افطار و سحرشان رنگ و بوی مهربانی به خود بگیرد.
پرده اول:
دفترچه تلفن را باز میکند از حروف الف تا ی فامیل همه را به صرف افطار در یکی از مجللترین رستورانهای شهر دعوت میکند.
روز میهمانی فرا میرسد، میزهای مجلل و غذاهای رنگارنگی که هوش از سرت میبرد. دلت میخواهد هر چه زودتر افطار کنی، منیژه، مهتاب، سارا برای دعوتی امشب لباسهای گران قیمت خریده و بر تن دارند. مریم خانم که امشب میهمانان زیادی را از سر چشم و هم چشمی دعوت کرده تا مبادا جلوی فامیل کم نیاورد تا میتواند بریز و به پاش دارد تا به قول خودش چشم جاریهایش در آید.
امشب تا چشم کار میکرد غذاهای رنگی و گران قیمتی بود که حیف و میل شد و هزینه زیادی در بر داشت اما مریم خوشحال بود که حسابی برای فامیل سنگ تمام گذاشته است.
پرده دوم:
از مدتها قبل تقویم را ورق میزند و دور ماه رمضان با خودکار قرمز خط کشیده است و برای آمدنش لحظه شماری میکند.
هر چند در طول سال هم به گفته خودش روزهای زیادی را روزه میگیرد، اما این ماه را بیشتر دوست دارد.
پدر کارگر است اما چند سالی است که دیگر توانی برای کار ندارد، گویا چند سال پیش وقتی برای یکی از آپارتمانهای لوکس شهر گچکاری میکرد از پشت داربست میافتد و مهرههای کمرش آسیب میبیند و دیگر توانی برای کار ندارد.
مادر سه روز در هفته به خانههای مردم برای تمیز کاری میرود تا بتواند شکم سه بچه قد و نیم قدش را سیر کند.با گرانی اجناس، چرخ زندگانیشان آن طور که باید نمیچرخد اما باز هم خدا را شاکرند.
سحر که میشود زهرا وقتی میبیند قابلمه روی گاز آنقدر غذایی ندارد که دو فرزند و پدر و مادر روزه شوند خود را به خواب میزند.مادر هر چه برای سحری صدایش میزند پاسخ نمیدهد تا صدای اذان مسجد بلند میشود برای اقامه نماز اقامه بلند میشود.
افطار هم که میشود خود را به مسجد میرساند تا بعد از نماز با همان پنیر سبزی که روزهداران افطاری ساده میدهند او هم روزهاش را باز کند.کار بیشتر روزهای رمضان زهرا همین است. سن و سالش زیاد نیست اما معنای نداری، بی پولی و گرسنگی را خوب میفهمد.او میداند وقتی پدر و مادر پول ندارند نباید توقع غذای خوب داشته باشد. با همان افطاری ساده مسجد قانع است.
اما رقیه خواهر کوچکترش که امسال تازه به سن تکلیف رسیده هنوز معنای بیپولی را به خوبی زهرا نمیداند شبها بعد اقامه نماز وقتی از مسجد به خانه بر میگردد از در رستوران محله که رد میشود لامپهای رستوران خیابان را روشن کرده و غذاهای رنگارنگی که از پشت شیشه به رقیه چشمک میزند.
کنار شیشه رستوران کمی توقف میکند تا از بوی غذا سیر شود. نگاه به آدمهای درون رستوران میکند که با چه ولعی غذاها میخورند.کارگر رستوران رقیه را میبیند با تندی به او میگوید: باز تو پیدات شد مگر نگفتم دوباره حق نداری پشت شیشه رستوران بایستی. برو خونه تون، بچه جان.
رقیه دل خسته به خانه باز میگردد. سفره افطار خودشان که گاهی چند لقمه پنیر است و یکی دو تا خرما و گاهی تنها آب، نمک، نان و خرما را با سفرههای رستوران در ذهن مقایسه میکند.
مادر که کاری از دستش بر نمیآید غصه میخورد و میگوید رقیه حق نداری از فردا مسجد بروی چون در راه برگشت مستقیم به خانه نمیآیی و رستوران محل چند بار گلایه ایستادن تو را درب رستوران کرده است.پدر در حالی که کنج اتاق بر روی تشک دراز کشیده و کاری از دستش ساخته نیست سرش را زیر پتو میکند و اشک میریزد.
زهرا که از مسجد بر میگردد وقتی اشکهای رقیه و پدر را میبیند کیف سجادهاش را باز میکند و بشقاب سبزی، پنیر و خرما مسجد را که برای خودش آورده بود به رقیه میدهد با آنکه خودش هنوز افطار نکرده اما حاضر است از سهم خود برای خواهرش بگذرد.
پرده سوم:
لیلا پدر ندارد و همراه خواهر و برادر و مادرش در یک خانه کوچک مستاجری زندگی میکنند. مادر با درست کردن ترشی، مربا و گلاب خرج خانه را میدهد و زینب خواهر بزرگ لیلا که هنوز کلاس نهم است هر 25 روزی باید برای دیالیز به بیمارستان برود و خرج مخارج درمانش زیاد است.
هر چند این روزها هر چه میگذرد زینب نیازش برای پیوند کلیه بیشتر میشود و نگرانی مادر هم بیشتر اما حسین که امسال کنکور دارد و هم سن و سالهایش خود را برای این ماراتن بزرگ آماده کردهاند روزها مشغول درس خواندن و عصر و شب در خیابان مشغول دست فروشی است تا بتواند کمک خرج مادر باشد.
ماه رمضان که میشود سفره کوچک افطار و سحرشان پهن میشود اما سفرهای بسیار ساده که شاید توان روزه گرفتن را در این روزهای گرم، سخت میکند.
صدای اذان بلند میشود، زنگ خانه به صدا در میآید زن همسایه کاسه آش آورده است. لیلا دوان دوان یه سمت خانه میآید. شاید امشب دعای زینب بود که خدا مستجاب کرده و برای افطار اندکی غذای گرم دارند.
مادر شب را هم بیدار است و با دوختن خیاطی همه تلاشش این است بتواند هزینه درمان فرزندش را فراهم کند و نیمههای شب اشک میریزد از اینکه فرزندش نیاز به کلیه دارد، فرزند دیگرش در آرزوی خوردن غذای گرم است و او کاری از دستش بر نمیآید.
آخر ماه نزدیک است و هنوز کرایه خانه را نداده. آخر ماه نزدیک است و زمان رسیدن اقساط است اما دستش خالی است.
آری اگر چرخی در زیر آسمان شهر بزنیم زیاداند خانوادههایی که با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته تا کسی از درد نداری آنها باخبر نشود.
دو هزار و 773 بیمار صعب العلاج در استان نیز نیازمند کمک خیران هستند
مدیرکل کمیته امداد خراسان جنوبی در گفتوگو با خبرنگار ما اظهار داشت: دستهای کوچک ایتام در این شب و روزهای ماه رمضان نیازمند حمایت است و در استان 7 هزار و 500 نفر یتیم در طرح محسنین زیر پوششاند که نیازمند کمک بیشتر خیران هستند.
وی افزود: 13 هزار و 95 حامی برای ایتام در استان هستند و در طرح محسنین نیز 6 هزار و 257 نفر حامیاند که با توجه به سرانه پایین برای هر یتیم نیازمند چند حامی هستیم.
سلمآبادی بیان کرد: ایتام میتوانند در طرحهای ایتام، اکرام، محسنین، شفا و کوثر به کمک نیازمندان بشتابند و دو هزار و 773 بیمار صعب العلاج در استان نیز نیازمند کمک خیران هستند.
مدیرکل کمیته امداد خراسان جنوبی با بیان اینکه عمده کمکها و جذب حامی در ماه رمضان و به ویژه لیالی قدر است گفت: از ابتدای ماه رمضان 79 خانواده توسط خیران بازدید و کمک شدند.
منبع :تسنیم
انتهای پیام/
چاپ و دانلود PDF
ارسال نظر